حکایتی کوتاه و آموزنده :

داستان هدف زندگی در سایت علی نوروزی

این داستان از زندگی سناتور ال تسانگس نقل شده است. او که سناتور ماساچوستس بود در ژانویه ی ۱۹۸۴ اعلام کرد از سناتوری سنای ایالات متحده بازنشست می شود و در فکر انتخاب دوباره نخواهد بود.

در آن زمان تسانگس از جمله چهره هایی بود که ستاره ی بخت آنها در اوج آسمان سیاست می درخشید، بخت انتخاب دوباره ی سناتور خیلی زیاد بود. حتی از او به عنوان نامزد آینده ریاست یا معاون ریاست جمهور آمریکا صحبت می شد.

‏تسانگس چند هفته پیش از اعلام بازنشستگی باخبر شده بود که به نوعی سرطان لنفاوی مبتلا شده است که گرچه درمان قطعی ندارد، اما قابل عمل است و اگرعمل خوب انجام شود توانایی بدنی بیمار چندان آسیب نمی بیند و امید زندگانی وی کم نمی شود. اما آنچه سبب بیرون آمدن سناتور از سنا شد بیماری او نبود، بلکه بروز بیماری، چشم او را بر واقعیت میرایی انسان باز کرد. انسان نمی تواند هر کاری را که دلش می خواهد بکند.

بنابراین سناتورمی خواست در بازمانده عمر به هدفی مهم برسد. سناتور به این نتیجه رسیده بود چیزی که در زندگانی بیش از چیزهای دیگر دوست دارد، چیزیکه حاضر نیست آن را با چیزهای دیگر عوض کند، بودن در کنار خانواده و نظارت بر پرورش فرزندان است.

او تصمیم گرفت به جای وضع قانون برای کشور یا ثبت نام خود در کتاب های تاریخ به خانواده اش برسد. اندکی پس از اعلام تصمیم، دوستی در پیام تبریک خود به سناتور می نویسد: تا به حال هیچ کس در بستر مرگ نگفته، ایکاش برای کسب و کارم وقت بیشتری صرف می کردم. انسان ها معمولاً دیر متوجه می شوند كه چه چیزی مهم است...

ماكسول، جان

کامروا و پیروز باشید
علی نوروزی