حکایتی کوتاه و آموزنده :
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه ، زن متوجه شد که همسایه اش درحال آویزان کردن رخت های شسته است و گفت :
« لباس ها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چطور لباس بشوید. احتمالآ باید پودر لباس شویی بهتری بخرد. »
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباس های شسته اش را برای خشک شدن آویزان میکرد زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد ، روزی از دیدن لباس های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت :
« ظاهرا یاد گرفته چطور لباس بشوید ، من ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده ! »
مرد پاسخ داد : « من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم !»
زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم ، آنچه میبینیم به درجه شفافیت پنجرهای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی ، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم :
آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که میبینیم ، درپی دیدن جنبههای مثبت او باشیم ؟
کامروا و پیروز باشید
علی نوروزی